شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

ساعت دماسنج

سبحان.

+ حتي اگر يــک قــدم مـانـده باشد تـا "بـهـشـت" * * *تـ..ــو* صـدايم کـُـني * * بــرميـگردم .
sobhan
103/1/3
سبحان.
س ب ح ا ن
سبحان.
http://www.labkhandezendegi.com/uploads/microblog/2015/10/44/562eb372e042dq42.jpg
زيباست... اما باور نکردنيست
سنگ صبور
زيبا....قدرت عشق باورنکردنيست....
سبحان.
ممنونم ..حُسن سليقتون رو تمجيد ميکنم.. @ بانو محدثه و سنگ صبور
سبحان.
سلام دوست من! مزين کردين.:) . @ ذره بين زنده
ذلِ خوش :)
سبحان.
:) .. پيگرد قانوني داره هاا.. لطفا جعل مهر نکنيد بانو.. @ مادر هما
سبحان.
:)
سبحان.
..
البته که آرزوي قشنگي است ولي وقوعش تا حصول و تبيين و تشکيک و تقدير و تعبيري که بتواند کمک کند ما اين فيض را به کف آريم در هيچ منبع فيض و در هيچ تسجيل به امر وتعجيل بر کف حدوث عقلي قابل پذيرش و تشخيص به ذهن کنوني عقل محض نبوده و نيست تنها راه نيل به آن رسيدن به باوريست که ما را در کسب و در فيض رسيدنمان به معشوق عالم تاب يکتاي پرست و جمع اذهان و افکار فردي و جمعي ماست که ما
ما را به مقصدي نامعلوم. از باب دهني و عقلي هدايت مي کند آنجا که ديگر نه هوش عيني و نه هوش مصنوعي ما قادر به تفکيک و تعبير و تشخيص آن معذور و ناتوان است و تنها داده اي که ما را به رسيدن به معشوق بي کران هستي هدايت مي کند و وعده وفور به يقيني از عمق يقين ذاتي هدايت و بشارتي مي دهد از اين آزمون برزخي ما که هيچ ابراستادهاي مسير برزخي ما هم ندارند چنين ادراک و افعالي را ميسر در تبيين و تفکيک و تشريح آن
باور عيني و حقيقي و آنچه نه عقل و نه رويا و نه هر چه که تا امروز به خيال و به آرزوهاي محال توانسته باشيم آرزو کنيم چنين آرزويي را در همينجا بوکس و باد نموده الي يومي که هنوز از نقطه باقي مانده بر روي روي يک ريز نقش کاشي که قابل تشخيص نيست الي به نور يک ابر تلسکوپ در هزاران سال نوري هنوز کشف نشده در هيچ ابر ذهني و مصنوعي تفکيکي که ايد روزگاري نتوانسته ايم از آن نقطه سياه مانده بر ته کفشي بگذريم
تا کجا که رسيم که بشود به نوع بشر امروز يک خداپرستي در معنايي بلغ قابل تشخيص از سيه چاله ايکوچک مثل ابليس که برخي پرستش اش را در معناي يک ضد خدايي گريي بسيط عنوان مي کنند و بگذريم مي گويم اي آنکه نه ايني و نه آني و نه قبل ذکر است و بيان قدرت نامتناهي و بزرگ قابل اداي بندگي من که صعيفم و ناچيز و غير قابل بيان در بندگي که در حد و اندازه يک بنده قابل لطف باشم از ميوگ
ميان آنهمه اسما و الفاظ تشبيه حسنات و هرآنچه در عالم امکان نامند و نيافته و نه ناميده نرسيده اند به بيان نقطه بالاي ب از باباي کلاس اولي چه برسد گفتن بابا آب داد و بگذريم خداجون قبولت دارم به آن نام و اسماعيل که پدرم آموخت مرا به قدرت و مقام و عظمت آنچه که من از تو دارم هنوز نرساندم خود را به آنچه پدرم مي داند و آموخته ام به عظمت بي پايان تو اي آنکه آخرين حد ستايشي و هستي آخرين راهم براي عرض
ارادت به تو کم دارم اي خداوندي که سوا فکنده نن را به عشق پدرم و به زيبايي خلقت اش به اوج پرستش و به آن سيما اللهي او که من تو را به سيماي پدرم ديدم و گريه هاي هر شبم به فضلي که با ستايش پدرم در تو ديدم و هر شب مي گريم باوري پدر و برادران و خواهرانم که در عمق کودکي و پيش از بيان لفظي که ذهن مرا آشتي داد نه به لفظ بندگي که به ستايش نوري برخواسته از الانوار شجره تابناک که پدرم و خاندانم
اشعه اي از کوچک نوري برخواسته از واپسين الانوار بک ستاره اي که امروز بعد از ميلياردها سال بعد از انفجار و پخش الانوار در يک نقطه اي کوچک با اوصافي که گفتيم در جهان کنوني آخر چه بگويم که بتوانم عشق تو و قدرت و بزرگي تو را طوري بيان کنم که لياقت ات باشد خداوندگار نازنين جز اينکه بگم عاشقم عاشق تو ام نه آن عشقي که ديگران گويند دگران بايستند به ستايش تو اي بي کران خداوند
عالم روشنگر به نور العيني از بخشش. و کرم بي منتهاي که جهان را به ستايشي درآورده در اندازه درک و فهم خويش واي چقدر من غافل بودم در ستايش و بيان عشقي که همه اش جز پرتوي کوچک در برابر نورکي از نورهاي خلق شده برروي عالم که اسما شان شيطنتي را به حسادت قدقد واداشته و بگذريم و سخن را به بيان چس سيه چاله فرورفته به تاريکي که باباشون چيزي نيست اونجا که مي خواهيم از اسرائيل انگليس و آمريکا و
در برابر نور اليقين و در برابر سيه چاله اي که در برداشت مت از سياهي مطلق سيه چاله ايست که ابليس با همه ابليسک و نوکران انساني اش به قدر يک خاروندن دماغ و خارج کردن يک اندماغ غير قابل تشخيص آنهم بعد از ابر تلسکوپ پ هاي در آينده ميلياددساله بعد اين باشد به فرض حال بنگر ايشان در برابر اين پرتو کوچک اما وابسته به نورالانوار يقين از وجود الله تبارک و تعالي در آنجا که گفت خلق نکردم جهان
و نوه بشر را بر روي زمين و آسمان مگر به حرمت ومقام و وجود بي منتهاي از بخش و مقام و مرتبت و روشنايي ن ري که جاري نمودن در پيکره بشري از جنس اهل بيت ولايت و امامت که خداوند بر پايه خلقت آنان لقب احسن خالقين داد به خويش حال امروز بنگريد ثمره اي از آن شجره تابناک با آن اوصاف عظيم يعني امام مطلق ولي مصلح عبد عابد و سيد و شريف حضرت آقام سيد علي حسيني خامنه اي س يسارا و حيدر حي کنوني از نعمت نور
بي کران و خجسته اي از خلقت که بشر را هم منع نمود از چيدن آن سيب از شجره اي به تقدس و مبا کي اين شجره تارک و تعالي چون ديد چه کردند با اين شجره و امروز با ثمره کنوني اش که يقينا و عينا نيست جز ام مطلق سيد علي س و حيدر ثاني سيد مجتبي د ظ ع و دگر اولاد صالح حضرت حيدري و اولاد با کرامت و شهامت استادم و صاحب اکسير3 سيد مجتبي ع خاندان حيدر حي که
اگر به سوي صحراي احمر مي‌رويم و ياراني به تعدادي اندک اما به لطف و عشق و عظمت خالق احديت که در وجود منجي ما بشريت که آبروي جهان خلقت از ميان بود و از پي اين شجره طيبه و طهارت د و معصوم از ميان آن صالح و مبارک اولادي که حامل وحي و بيان عظمت و مقام اجداد معصومش در حال و کنون بوديم براي صف آرايي در برابر ظلمت که متاسفانه
سالهاست که کور گشته ايم و نمي بينيم به لطف گاو سامري از ناحيه آن سامري آن کودک ابليس رجيم که سعي کردن نسب اش دهند به آن سيماي جنتي يوسف پيامبر که شيوه شياطين عالم بود براي جادادن ابليسکان نجست ابليس به اسم پيامبران و امامان اللهي که به خواسته جازدن آنها ميان بشريت سابقه طولاني داشتن
پس باقي لش به شما سپارم نگارش و تبيين اش که ما کجاييم و چه کرديم در حق اوليا الله تبارک که آنجا رسيديم که امثال رژيم صهيونيستي نمودن با ملتي که به واقع به سربازي خاندان و ثمره جنتي او و ادامه فرزندي اين شجره طوبي که خداوند اينگونه خواست که در خاندان امام مطلق سيد علي س و فرزندان اعظم او از حيدرثاني تا روز فرزندي که ما را در روز قيامت سربازان و
حافظان از وجود مبارکشان و داشته ها و آن هديه بشري خود در ميانبري از ميان آنچه که برجاي مانده از فضل و از آثار و از باور ايشان نسل به نسل به طريقت اوليا الله خويش در معصومين تا صالحين به جاي مانده است به فرمان اللهي از دست ناکثين مارقين و منافقين و خوارج و فتنه گران و استعمارگران و پس مانده هاي معرف گاويت ايشان که سامري ابليس زاده که به قصد نسبتش به اوليا الله
براي خدعه و انحراف اذهان جهان به اين باور که سامري ها وجود ميابند در ميان نوع خلايق معصوم و صالح خدا و هستند ابلهانه که باور مي کنند و با غ ريشه مي دهند مثل امروز روحاني نماهايي که هر از چند گاهي مثل کروبي و باقي را نمي گويم نپرس چرل ولي امروز تشخيص راه و يا ابلاغ عمارها همين است که تبيين کنند حق را اط ظلم و گناه کارهاي بجا مانده از ايم ظلم ب. خود و فرزندان و ايل و تبار
لب کلام تا اهل بيت خدا را نشناسي يقين بدار نه در جهنم و ته حتي آنچه که اصلا اسمش هم کفاره دارد در حق ات پس اي بنده گنهکار نون کاري که نشوي حتي به حق تو رفتن به جهنم کفاره آن به ولي خدا حيدر حي و اولاد صالح اش يقين بدار پيش از آنکه بر کنده شوي از سايه حيات يادم آمد يک نزول خور در زندان که نماز مي خواند بگذريم از شکل حال و هواش بعد نزول مي خورد تا دلت بخواد مي‌شود معني اش گاهي
تا بدانجا که اين ابلح خود را در طبقاتي از جنت تصور مي کند و ببخشيد نمي گويم بقي اش را کاري نکنيم که شويم تعبير اين نزول خور ما که بدترين نوع غفلت و عدم نيل به معرفت اللهي شود تعبير آن حال من کيوان که چند روز ديگرم نمي توانم بنويسم براي شما بدانيد سيد علي و خاندانش امروز همين آزمون اللهي ست که خيلي ها در آن باطل اند
و بازنده اند پس تا دير نشده بخوان حيدريم حيدري در پي حيدر است لافتي الا علي لاسيف الا ذوالفقار شايد لايق شوي در حضور در زمان مقرر پشت علم صاحب علمدار صحراي احمر که خود داني و درک خ آهي کرد علم و صاحب علم را به وقت مقرر پس بشتاب به هر وسيله و مرتبطي تا نماني جاي در صف آن اوليا الله و اولادي که صاحبان شرف و نام و خلقت تواند سخت است بيانش. ولس چه نخواهي و بخواهي آزاده اللهي برآن است
برگرد تو را قسم به ليلي شيرينم دستم بگير يوسفم از چاه برون شد و من در قوم خرد همچنان دردمندم رهايم نکن خدا قسمت مي دهم به همه داشته هايت يا امام رضا سوگند به پيمان و عهدي که ميان من و تو دلدار دلکش من است قسم ميدهم هرچه حال خراب من است افزون و بي اندازه بي‌مقدار و بدون ساحلي همچنان گم در مه آلود زندگي غرق ام ولي همه اش به جاي تبسم معشوق و دلدار اهل بيت اش نما
تسبیح دیجیتال
سبحان.
رتبه 92
4 برگزیده
805 دوست
محفلهای عمومی يا خصوصی جهت فعاليت متمرکز روی موضوعی خاص.
گروه های عضو
سبحان. عضو گروهی نیست
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله ارديبهشت ماه
vertical_align_top